تعبیر امام عصر (عج) از امام حسین (ع) به مولاى ما
وجود مبارک امام زمان (عج)، در نامهاى به قاسم بن علاء همدانى که اهل یمن بود و وکیلِ وجود مبارک امام عسگرى (ع) در امور دین و دنیاى مردم، مىنویسد: قاسم بن علاء! پنجشنبه روز سوم شعبان روز، ولادت مولاى ما، حضرت حسین بن على (ع) است. «1» این که امام زمان (عج) مىفرماید: (مولاى ما) و نمىفرماید: (مولاى من)، آیا منظور از (مولاى ما)، همه اهلبیت: از امام سجاد (ع) به بعد و همه شیعیان هستند؟ این قابل تحقیق است؛ چون امام (ع) جمع را در این نامه در نظر داشته است، عبارت: (مولاى ما) به کار مىبرند تا خودشان را هم در این نامه جزو جمع به حساب آورند. آن وقت باید سراغ عنوان این جمعى رفت که وجود مبارک حضرت اباعبدالله حسین (ع) مولاى آنهاست. در برابر کلم (مولا) در قرآن، روایات و فقه، کلم (عبد) آمده است. در دعاى کمیل، چند بار امیرمؤمنان خطاب به پروردگار دارد، (الهى)، (سیدى) و (مولاى). آن کسى که در برابر مولا است، عبد مىباشد. البته، مقام عبودیت در برابر مولویت حق، مسأل ویژهاى است. در آنجا، (مولا)، خالق عبد، رازق عبد، و ربّ عبد است. دنیا و آخرت عبد، در اختیار مولاى آن عبد است، ولى مسأله مولا و عبد در غیر خدا، معنایش این است که سرمایهدارى آمده و افرادى را با هزینه کردن و سرمایه دادن، خریده است و آنها در خدمت او هستند؛ آنها براى او کار کرده و زحمت مىکشند، و مولا هم در مقابل زحماتشان، به آنان نظر، توجّه و لطف دارد و زمانى هم مىرسد که مولا براى خدا رو به عبدش کرده و مىگوید: (أنتَ حُرٌ لِوَجْهِ اللهِ.): من به خاطر خدا، تو را از آن زحمت، از آن رنج، از آن مرارتى که براى من مىکشى، آزاد کردم و اکنون تو آزادى، پس راحت باش!
آیا وجود مبارک امام عصر (عج) مىخواهد بگوید: حسین بن على (ع) بعد از این که به دنیا آمده، با آن هزینهاى که کرده، هم ما را از دست کفر، ظلم، بدبختى، تیرگى و تاریکى خریده است و ما عبدِ او شدیم، و باید منتظر بمانیم تا خدمات ما مورد قبول او قرار بگیرد و در روز قیامت ایشان به پروردگار بگوید من مىخواهم هر کس را که در مدار عبد بودنِ مولویت من قرار گرفته، آزاد کنم تا مصائب قیامت، مشکلات قیامت، دوزخ قیامت، متوجّه او نشود؛ چون پروردگار عالم هم بنا دارد خواست اباعبدالله (ع) را مطلقاً رد نکند.
مردود نشدن دعاى امام حسین (ع) به صورت مطلق
البته، خداوند متعال این وعده مردود نشدن دعا را به صورت مطلقب براى هیچ پیغمبر و امامى ضمانت نکرده است. در متن قرآن، در سور مبارکه توبه است. البته، داستانى اتفاق افتاد که این آى شریفه نازل شد. داستانش هم اینطور که شیعه و سنى نوشتهاند، این بود که جوانى که به عنوان شأن نزول این آیه است، جوانى پاک، مؤمن و متدین بود که در جنگ احد شهید شد، و شهادت او هم مربوط به صبح عروسىاش بود. او پیش از شهادتش خدمت رسول خدا (ص) آمد، و به پیغمبر عظیمالشأن اسلام (ص) که به خاطر ایمان این جوان و ارزشش، خیلى به این جوان علاقه داشت، عرض کرد: پدرم از دنیا رفته و من هم مى دانم که شما نظرى به این پدر من نداشتید؛ چون پدرم باطن خبیث، آلوده و زشتى داشت. شما اگر بر جنازه او حاضر نشوید و نماز نخوانید، من مىترسم خانواد ما انگشتنما شوند، و این مسأله هم براى من سنگین و سخت است.
حضرت فرمود: بروید جنازهاش را بیاورید تا من بر او نماز بخوانم. آن جنازه را تشییع کردند و به کنار مسجد آورند. رسول خدا (ص) بیرون آمد و بر آن نماز خواند. دیگر ما نمازى بالاتر از نماز رسول خدا (ص) که نداریم؟ کمیّت نماز ما با رسول خدا (ص) یکى است. ما در نماز میّت پنج تکبیر مىگوییم، و رسول خدا (ص) هم پنج تکبیر مىگفت؛ همانطور که رسول خدا (ص) صبح دو رکعت نماز مىخواند، ما هم این نماز را دو رکعت مىخوانیم و هر چیزى که رسول خدا (ص) در این دو رکعت نماز صبح مىخواند، ما هم مىخوانیم؛ کمیّت نمازهاى ما با نمازهاى رسول خدا (ص) مساوى است. دیگر ما نمازى بالاتر از نماز رسول خدا (ص) که نداریم؟ فرق بین نمازهاى ما و پیغمبر عظیمالشأن اسلام (ص)، در کیفیت است؛ یعنى دو رکعت نماز صبح او را پروردگار عالم در یک کفه بگذارد، و کلّ نمازهاى جن و انس را در یک کفه دیگر بگذارد، کفه نماز ایشان سنگینترخواهد بود، به خاطر باطن نمازش که براى ما هم روشن نیست.
بعد از تکبیر چهارم، ضرورتاً و به صورت واجب، نمازگزار میّت باید بگوید: (اللّهُمّ اغْفِرْ لِهَذَا الْمَیِّتِ.) این دعا درحالى که دعاکننده هم پیغمبر (ص) است و در نتیجه، کیفیت دعا هم بىنظیر مىباشد، به محض این که پیغمبر (ص) تکبیر پنجم را گفت و نماز تمام شد، جبرئیل (ع) با این آیه نازل شد: (اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ) «2»: حبیب من! چه تو به جانب من دست به دعا بردارى و از من بخواهى این قبیل مردهها را بیامرزم، و چه چنین درخواستى را از من نکنى، خواستنت یا نخواستنت براى من مساوى است، من تا به ابد چنین افرادى را نمىآمرزم؛ یعنى این دعاى تو در مورد چنین افرادى مردود است. «3» امّا نسبت به حضرت سیدالشهداء (ع)، اراد حق این است که هرگز دعاى او را رد نکند. این یک امتیاز و یک ویژگى حضرت سیدالشهداء (ع) است. البته، حضرت سیدالشهداء (ع) مورد دعا را مىداند، اما اگر اتفاقاً در موردى که به نظر مىآید قابل اجابت نیست و ایشان وارد دعا بشوند، اجابت قطعى مىشود. آن وقت مقام روحى، محبت، عشق، نرمى و کرامتشان تا جایى است که مرحوم ملا آقاى دربندى 1 که از مراجع شیعه بود و در زمان حیاتش، سالى شش ماه در تهران به سر مىبرد و شش ماه هم در کربلا، در زمانى که در کربلا به سر مىبرد، بعد از نماز صبح تا اذان ظهر به حرم آمده و فقط گریه مىکرد در حالى که هیچ کتاب دعایى را هم با خودش نمىبُرد. بعد از خواندن نماز ظهر و عصر ناهار مىخورد و کمى استراحت، و بعد دوباره به حرم کنار ضریح مىرفت و تا اذان مغرب گریه مىکرد و این گریه بند هم نمىآمد.
در این شش ماه هم فقط یک درخواست از اباعبدالله (ع) داشت و شش ماه براى اجابتش گریه مىکرد و درخواستش هم این بود: حسین جان! براى دلخوشى ما، به حقّ مادرت زهرا، از تو مىخواهم در قیامت از شمر نگذرى؛ چون آن چیزى که من درباره تو مىدانم این است که تو در عفو نمودن، چه کسى هستى؟ ترسم این است که همین که در قیامت وارد بشوى، بگویى، خدایا! از قاتل من بگذر.
امروز سوم شعبان که روز ولادت مولاى ما اباعبدالله حسین (ع) است درباره معناى کلمه مولا بحث مىکنیم که مولا یعنى چى؟ و این که عبد یعنى چه؟ و این که روز آزادى عبد با اشاره مولا یعنى چه؟ این را باید از متخصّصان خیلى متخصّص پرسید. سواد من در حدّ طلبگى معمولى است و بیشتر از آن را نمىدانم و اصلًا نمىفهمم.
هیچ قلم و مُرکَّبى برتر از خون حسین (ع) نیست
مطلب دیگرى که در این روز فرخنده باید بگویم، این است که رسول خدا (ص) مىفرماید، هیچ کار نیکى در تمام عالم وجود، بالاتر از شهادت در راه خدا نیست، هیچ کار نیکى. «4» در روایت دیگرى که هم اهلسنت و هم شیعه آن را از رسولخدا (ص) نقل کردهاند، حضرت چنین فرمود: مُرکَّبى که عالمان دین براى رساندن دین به مردم به کار مىگیرند و با آن کتابى، تفسیرى، فقهى مىنویسند، قیمتش از خون شهدا بیشتر است. «5» اما حالا باید دید قیمت این مُرکَّب، بیشتر از خون کدام شهدا است؟ چون در عالم خونى است که خون ویژه مىباشد و میلیاردها قلم و دریاها مَرکَّب، نمىتوانند با این خون ویژه نسبت برقرار کنند.
سلام امام عصر بر خون حسین (ع)، به عنوان خون زنده
خون امام حسین (ع)، خونى ویژه است. امام زمان (عج) از این خون تعبیر به خون زنده «6» کرده و مىفرمایند: من به این خون زنده، سلام مىکنم. «7» ما تا حالا نشنیده بودیم. خون زنده خونى پاک است تا وقتى که پنهان است. به محض این که از پنهانى در آمد، نجس مىشود و نماز با آن باطل است؛ طواف با آن باطل است؛ شاید حکمت آن این باشد که خون در پنهان، داراى گلبولهاى قرمز و سفید متحرّک است. وقتى خون بیرون مىآید، گلبولها از حرکت مىافتند و فوراً زمینه ظهور میکروب پیش آمده و آن خون نجس مىشود.
امّا امام زمان (عج) مىگوید: سلام بر این خونهاى زنده، نه خونهاى آدمهاى زنده. خود خون را مىگوید، خون زنده. سلام بر این خونهاى زنده؛ این خونى که در کربلا ریخته شده و صاحبش اعلم علماى اولین و آخرین بود.
یعنى این جا نباید پاى مُرکَّب و قلم فقها، مفسرین و حکماى الهى را به میان کشید. علم کل در کنار علم اباعبدالله (ع)، جهل است. این جا بحث علم عالمان و مرکب و دواتشان قابل طرح نیست. خود این خون، مُرکَّبى شد براى نوشتن همه حقایق تا به قیامت. خود این خون، کتابى است به پهناى آفرینش.
امروز که حضرت امام حسین (ع) به دنیا آمد، جبرئیل (ع) نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! خدا مىفرماید: این فرزندى که به تو دادم، خزان علم من است، نه خزان علم گذشتگان و آیندگان. یک وقت انسان به حوزه مىرود تا استادى را انتخاب کند، و سپس سى سال پاى درس آن استاد مىنشیند و این گونه علم آنها را به خودش منتقل مىنماید. این جا پروردگار مىگوید، این مولود همین الان که به دنیا آمده، نه در آینده، خزان علم من است.
بنابراین، آن حضرت (ع)، شهید عالم است؛ شهید با معرفت است؛ شهید بصیر است، و علم و دانایى او و خبیرى و بصیرتش، از الله است، نه از معلمان بشرى.
در این جا پروند این روایت هم بسته شد و معلوم شد این که پیغمبر (ص) مىگوید، مُرکَّب علما از خون شهدا افضل است، منظور خون کدام شهید است.
تجلیل ویژه پیامبر (ص) ازامام حسین (ع): حسین از من است و من از او
برادران و خواهرانم! مطلب دیگرى که شایسته است در این روز فرخنده بگویم، مطلبى است که خواندن پروند آن و فهمش براى شما، نیاز به این دارد که انسان قاعد بسیار بسیار علمى و قابل بحث اتحاد عاقل، عقل و معقول را هضم کرده باشد. این بحث بحثى است که بیش از سه هزار سال است که مورد توجّه حکماى الهى مىباشد. نتیج این بحث چنین است که: وجود انسانها در حرکات عقلى که براى خدا دارند، با عاقل، با عقل و با معقول؛ یعنى آنچه از معرفت و معلومات که عقل آن را گرفته، متحد مىشود.
این روایتى که مىخواهم بخوانم، با این پرونده و با این قاعده قابل حل است که البته، توضیح این قاعده، از دست من بر نمىآید، بلکه آن مقدارى را هم که بلد هستم و خواندهام، اگر بخواهم بیان کنم، تنها خودم و شما را فقط خسته مىکنم.
این روایت را که از رسول گرامى (ص) نقل شده، در کتب سنى دیدهام و شیعه هم آن را نقل کرده است. دربار احدى هم چنین متنى از ایشان نیامده است، جز این که آن حضرت (ص) به امیرمؤمنان (ع) گفت: (لَحْمُکَ لَحْمِى، دَمُکَ دَمِى، حَرْبُکَ حَرْبِى، سِلْمُکَ سِلْمِى). «8» امّا شگفتآورتر سخنى است که رسول گرامى (ع) دربار اباعبدالله (ع) فرمودند: (حُسَیْنٌ مِنِّى وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ.) «9» این (مِنِّى) داراى بحث خیلى سنگینى است. یک رباعى مىخوانم تا شاید فهم این روایت را آسان کند:
داند آن عقلى که او دل روشنى است
در میان لیلى و من فرق نیست
من کیم لیلى و لیلى کیست من
ما یکى روحیم اندر دو بدن «10»
یک خط این رباعى را من به نقل از پیامبر (ص) مىگویم: (حُسَیْنٌ مِنِّى وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ.) «11» حالا باید رفت سراغ پیامبر (ص) و ببینیم پیغمبر کیست؟ بزرگان دین با دلیل و با برهان، نه با پند و اندرز، ثابت کردند که وجود مبارک رسول خدا (ص) در این عالم، مقام جمعالجمعى است؛ىعنى آنچه خدا در بیرون عالم و در باطن عالم دارد، همه را در او خلاصه کرده است؛ یعنى اگر بگوییم پیغمبر هم فرشتگان است، خواهم گفت، او چنین است. اگر بگوییم پیغمبر هم انسانهاست، خواهم گفت، چنین است؛ اگر بگوییم پیغمبر هم زندگان با ارزش عالم است، خواهم گفت، چنین است؛ اگر بگوییم پیغمبر هم ارزشهاست، خواهم گفت، چنین است، و اگر چنین نبود، محال بود این آیه نازل بشود: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. «12» این آیه دنبال الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، «13» است. خدا مىگوید: من ربّ جهانیان هستم، همین خدا مىگوید: پیغمبر، رحمت براى جهانیان است؛ یعنى این قدر به او بخشیدهام که اگر کلّ موجودات از سفرهاش بخورند، سیرشان مىکند و از او کم هم نمىشود. آن وقت، پیغمبر مىگوید، حسین (ع) نیز این گونه هست.
عوضهاى شهادت حسین (ع) در دنیا
مطلب دیگرى که شایسته است در این روز بگویم، این است که شهادت چنین انسانى، و این که بیاید جانش را براى خدا بدهد، آن هم در زمانى که براى هیچ پیغمبر و امامى چنین ماجرایى پیش نیامده است، حتى براى امیرمؤمنان (ع) زمانى که حسین (ع) جانش را براى خدا داد، زمانى بود که اگر او جانش را هزینه نمىکرد، چراغ نبوت هم انبیاء، چراغ توحید و چراغ ارزشها براى ابد خاموش مىشد. او از طریق شهادت، حلق اتصال بین توحید، نبوت، ارزشها و انسانهاست. نمىدانم قیمت این شهادت را گرفتهاید. شهادت این شهید ویژه است، او خران علمالله است و عبارت (حُسَیْنٌ مِنِّى)، از سوى پیامبر (ص) دربارهاش گفته شده است. خون، خون زنده است. او در زمانى شهید شده که اگر شهادتش نبود، چراغ نبوت و ارزشها، براى ابد خاموش مىشد.
حالا اگر در این دنیا بخواهند عوض این شهادت را به او بدهند، فکر مىکنید چه باید بدهند. مىگویند در مثل مناقشه نیست. چارهاى نیست جز مثل زدن. بَر مکان اصلى شهر، زمینى هزار مترى است که قیمتش از هم زمینهاى شهر بیشتر است. شهردارى صاحب زمین را دعوت مىکند و مىگوید، به مقدّسات سوگند، نمىخواهیم ظلم کنیم، و نمىخواهیم حقى را از بین ببریم، حالا ما این زمین را به نفع مردم شهر لازم داریم. مىدانیم قیمت آن هم مترى دو میلیون تومان است، ما واقعاً برابر ارزش این زمین معوّض مىدهیم و کم هم نمىگذاریم. الآن هم پولش را مىدهیم و به صورت نقد. حالا این مُعوّض را پول بدهیم یا نه، پنج هزار متر زمین را در بهترین نقطه شهر بدهیم که جبران این هزار متر را بکند؟ انتخاب با شما است.
من تا حالا در روایات و آیات، کلم مُعوّض و عوض را در چنین مسأل ویژهاى ندیدم. فقط دربار اباعبدالله حسین (ع) است که امام زمان (عج) مىفرماید: (الْمُعَوَّضُ مِنْ قَتْلّهِ) «14» مُعوّض نه نسبت به خود اباعبدالله (ع)، مُعوّض نه نسبت به نمازهایش و روزههایش، نه نسبت به این که فرزندى مثل زینالعابدین و علىاکبر 8 را تربیت کرده است، نه چنین نیست. این مُعوّض، فقط قیمت خونش در دنیا است و به قیمت آخرت آن کارى ندارند: (الْمُعَوَّضُ مِنْ قَتْلِهِ انَّ الأَئِمَهَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشَّفَاءُ فِى تُرْبَتِهِ وَ الْفَوْزُ مَعَهُ). «15»
وقتى که اباعبدالله (ع) خونش را هزینه کرد، عجیب است که امام صادق (ع) مىفرماید در کربلا حضرت امام حسین (ع)، خونش را، نه به خدا صدقه داد؛ نه آن را انفاق کرد؛ نه آن را عطا کرد و نه با آن معامله کرد؛ بلکه ایشان درباره این خون مىگوید: (بَذَلَ مُهَجَتَهُ فِیکَ) «16»: این خون را به رایگان به تو داد و گفت من در مقابل این خون، هیچ نظرى جز رضایت تو ندارم.
امام زمان (عج) مىگوید، وقتى خدا این خون را گرفت، گفت: من قیمتىترین شىء را از حسین بن على 8 گرفتم؛ براى همین عدالتم اقتضا مىکند، معوّضش را به او بدهم. امام زمان (عج) مىگوید، هر یک از ما نُه امام بعد از حسین (ع)، از امام زینالعابدین (ع)، با وزنى که دارد، امام باقر (ع)، با وزنى که دارد، امام صادق (ع)، موسى بن جعفر (ع)، حضرت رضا (ع)، حضرت جواد (ع)، امام هادى (ع)، امام عسکرى (ع) و من، یک بیست و هفتم مُعوّض خونش هستیم. من فکر نمىکنم آسمانها و زمین طاقت حلّ این مسأله را اصلا داشته باشند. حل آن براى ما خیلى مشکل است، این مسأله از قبیل این سخن حق تعالى هست: (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ). «17» ما نُه تن با هر مقامى که داریم، در مجموع، تنها یک سوم عوض آن خونیم.
من از سنگینى این مسایل، واقعاً قلبم در فشار قرار گرفته است. نمىدانیم امام حسین (ع) کیست؟ واقعاً نمىدانیم. پس خدایا! به ما محبت کن و او را به ما بشناسان؛ ما نسبت به ایشان جاهلیم و نمىدانیم او کیست.
و امّا مُعوّض دوم که یک سوم دیگر مُعوّض خون امام حسین (ع) مىباشد، این است که شخص پروردگار خوردن هر خاکى را از زمان آدم تا قیامت، و به طور کلى، خوردن همه خاکها را حرام کرده است؛ چنان چه اگر خداى ناکرده، زلزله پیش بیاید و قبر پیغمبر (ع) خراب بشود و دوباره بخواهند لَحَد ایشان را بچینند، اگر بگویند: مقدارى خاک زیر صورت ایشان را یا خاک زیر صورت زهرا (س) را برداریم و به مریضمان بدهیم، حرام است، امّا اراد خدا به این تعلّق گرفت که یکى از داروهاى این عالم هستى را، نه خاک زیر صورتش را، چون صورتش آنجا نیست، و نه
خاک زیر گلوى برید او را، بلکه خاک قبرش را قرار دهد. «18» امام زمان (عج) مىگوید، این هم یک سوم عوض که خدا از حرمت حرامش دست برداشت و گفت، خاک حسینم، حلال است، آن هم براى آن جایى که هیچ کلیدى نتوانست مشکل را حل کند. آن کلیدى را که مشکل غیر قابل حل را حل مىکند، خاک حسین من است.
قافله غافل به گذرگاه عشق
آمد و پرسید همى شاه عشق
گفت چه نام است بر این سرزمین
از چه در این جاست دل اندوهگین
گفت یکى نام بود ارض طف
طوفگه عرش برین از شرف
گفت یکى نام بود نینوا
زان دل عشاق چو نى در نوا
گفت یکى کرب و بلا زد فغان
شه که قف اى قافله عاشقان
بار گشایید که منزل رسید
کشتى عشاق به ساحل رسید
بار گشایید شهیدان عشق
کعبه همین جاست در ایمان عشق
جلو باغ ارم از کربلاست
رونق دیر و حرم، از کربلاست
هر که زده جام- جام بلا
بار گشاید به صفّ کربلا
کرب و بلا درس وفا مىدهد
تربت عشق است و شفا مىدهد
امّا یک سوم دیگر عوض این است: (وَ الْفَوْزُ مَعَهُ.) «19» امام زمان (عج) مىگوید، هر کس در دنیا وآخرت، باطنش، ظاهرش و عملش بوى حسین (ع) را بدهد، به طور یقین، اهل نجات است و شکى در آن وجود ندارد: (وَ الْفَوْزُ مَعَهُ.) خدا نگاه و سخن دیگرى به اباعبدالله (ع) دارد.
غبار زائر حسین (ع)، نجاتبخش است
علام امینى 1 در جلد ششم الغدیر نقل مىکند پدر و مادرى ناصبى، دشمن اهلبیت:، در بحرین زندگى مىکردند که بچهدار نمىشدند. آنها پنج یا ده سال بود که ازدواج کرده بودند. یک شب آن زن و شوهر براى خدا نذر کردند که اگر خداوند متعال فرزندى به آنها بدهد، هجده و نوزده سالش که شد، او را غرق اسلحه کنند تا در راه کربلا برود و به غارت اموال زوّار حسین و کشتن زائرانش بپردازد. خدا هم این نذر را قبول کرد. آنها بچهدار شدند. آن پسر، هجده و نوزده سالش که شد، پدر و مادرش او را صدا کردند و به او گفتند، ما چنین نذرى کردیم. او هم که خودش ناصبى شده بود، قبول کرد. او را مسلح کردند و نشانى راه کربلا را به او دادند. او به راه کربلا رفت و براى انجام مقصودش درگودالى پنهان شد. گاهى از آن گودال سر مىکشید تا ببیند آیا جمع زوّارى به کربلا مىروند تا او از آن گودال بیرون بجهد و پس از کشتنشان، اموالشان را ببرد. چون روز اول بود، کمى که منتظر ماند، خسته شد و درون همان گودال به خواب سنگینى رفت. در خواب دید که قیامت هست و افرادى آمدند و مچ او را گرفتند و گفتند، به دادگاه بیا، هم قاتلى و هم دزدى. در قیامت راه فرارى هم براى کسى نیست. وقتى او را داخل آن دادگاه مىکنند، مىگویند، این فرد محاکمه ندارد؛ پروندهاش را باز نکنید و او را خجالت ندهید. او هنوز کسى را نکشته است، هر چند نیت آن را داشته، و مالى را هم نبرده، هر چند نیت آن را داشته است. او اهل نجات است؛ چون عدهاى از زائران حسین (ع) هنگامى که او خواب بود، آمدند و رد شدند و گرد و غبارشان، بر روى لباسهاى این فرد ریخته و او اکنون بوى حسین (ع) را مىدهد. او نباید به جهنم برود. که ناگهان بیدار مىشود و اسلحهاش را دور مىاندازد و
شمشیر و خنجرش را پرت مىکند و با پاى پیاده به طرف کربلا مىدود و به زیارت حرم امام حسین (ع) مىرود. «20» علامه امینى 1 مىگوید: حسین جان، گرد و غبار زائرت که آدم را از جهنم نجات بدهد، دیگر بودن با خودت با آدم چه مىکند؟
این نگاه، نگاه خدا به اباعبدالله حسین (ع) است.
و امّا چگونه ما موقعیت امام حسین (ع) در قیامت را بفهمیم؟ وقتى در دنیا نتوانستیم این موقعیت را بفهمیم، آیا در قیامت خواهیم توانست آن را بفهمیم؟ به راستى، ما ورود او را و نگاه به او را در قیامت و محشر نمىدانیم.
پیامبر (ص)، اولین زائرى که بر حسین (ع) مىگرید
امروز ولادت مولودى است که هم انبیاء منتظر او بودند؛ مولودى که هم انبیاء در گرفتارىها به او متوسّل شدند وقتى حسین (ع) متولّد شد، پیامبر (ص) دو بار به خانه فاطمه (س) رفت که نورسیده را زیارت کند. یکبار در همان آغاز ولادت به نزد صفیه بنت عبدالمطلب، عمهاش و قابله حسین (ع)، رفت و گفت: اى عمه! فرزندم را بیاور. صفیه گفت: پدر و مادرم فداى تو باد! چگونه او را به تو بدهم، و من هنوز او را تمیز و پاکیزه نکردهام. حضرت گفت: به کسى که جان محمّد در دست اوست، او را خداوند از بالاى عرش پاکیزه نموده است، بعد دستهایش را گشود و با کف دستانش او را از من گرفت، پس سر نوزاد را به زیر آورد و شروع کرد به بوسیدن شاهرگها و گونههایش و مکیدن زبانش؛ مثل اینکه داشت عسل و شیر مىمکید. سپس حضرت (ص) گریهاى طولانى نمود. بعد که هشیار شد، گفت: خداوند بکشد قومى را که تو را مىکشد. صفیه گفت: حبیبم محمد (ص)! چه کسى عترت رسولالله (ص) را مىکشد؟ حضرت گفت: اى عمه! گروه ستمگرى از بنىامیه. «21» کمى بعدتر، پیامبر (ص) چون عاشق مشتاقى که بىصبرانه منتظر دیدارى دوباره با معشوق خود است، باز به دیدار حسین (ع) شتافت. به اسماء، خدمتکار حضرت فاطمه (س)، گفت: پسرم را بیاور. اسماء نورسیده را در تکه پارچه سفیدى گذاشت و به نزد پیامبر (ص) آورد. سپس حضرت در گوش راست این نوزاد اذان گفت و در گوش چپش هم اقامه خواند و بعد او را در دامنش گذاشت و گریست. اسماء گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، از چه چیز مىگریى؟ پیامبر (ص) گفت: بر پسرم گریانم. اسماء گفت: او که اکنون تازه به دنیا آمده؟ حضرت که جبرئیل (ع) او را باخبر کرده بود، گفت: گروه ستمکارى او را خواهند کشت. خداوند شفاعتم را به آنان نرساند. سپس فرمود: اى اسماء! فاطمه (س) را از این خبر آگاه نکن؛ چون او به تولّد او قریبالعهد هست. «22»
پی نوشت ها:
______________________________
(1) 1. سید بن طاووس حسنى، اقبالالاعمال، ج 2، ص 33.
(2) 1. توبه: 80.
(3) 2. على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 1، ص 302.
(4) 1. شیخ کلینى، کافى، ج 2، ص 248.
(5) 1. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 399- جلالالدین سیوطى، درالمنثور، ج 3، ص 72.
(6). «أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ».
(7) 2. (شیخ حر عاملى، املالآمل، ج 2، ص 257.
(8) 1. علام مجلسى، بحارالانوار، ج 99، ص 106.
(9) 2. جعفر بن محمّد بن قولویه، کاملالزیارات، ص 116- جلالالدین سیوطى، جامع صغیر، ج 1، ص 575.
(10) 3. مولوى.
(11) 1. همان قبل.
(12) 2. انبیاء: 107.
(13) 1. فاتحه: 1.
(14) 1. شیخ طوسى، مصباحالمتهجّد، ص 826.
(15) 2. شیخ طوسى، مصباحالمتهجّد، ص 826.
(16) 1. شیخ جعفربن محمّد بن قولویه، کاملالزیارات، ص 401.
(17) 1. حشر: 21.
(18). قال الصادق 7: «فى طین قبر الحسین، شفا من کل داء و هو الدواء الاکبر (من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 600)، قال ایضاً: «حریم قبرالحسین خمسه فراسخ من اربعه جوانب القبر» (همان).
(19) 1. شیخ طوسى، مصباحالمتهجّد، ص 826.
(20). البته، این پسر بعداً از علماى بزرگ شیعه شده و ادبیاتش دربار غدیر امیرمؤمنان 7 جزء ادبیات صف اوّل مىباشد و علامه امینى ادبیات عالمانهاش را آورده و تفسیر کرده است.
(21) 1. محمّد بن سلیمان کوفى، مناقب امیرالمؤمنین 7، ج 2، ص 234.
(22) 1. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 29 ..